۵ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

1145

نمیدونم درموردش چه حسی دارم. انگار هم دوسش دارم هم ندارم. هم نقطه قوتمه هم نقطه ضعفمه، من منو میشناسه هم منو نمیشناسه. پر از حس های متضادم.

بخوام راست بگم بیشترین چیزی ک باعث میشه شک بکنم و تکلیفمو ندونم جوریه که قراره ما باهم به نظر برسیم، ظاهرمونه، قضاوت مردمه. نمیدونم باید با این چیکار کنم.

این آخر هفته رو هم تا حد زیادی باهم گذروندیم و تصوراتم حیلی خیلی زیاد نسبت بهش عوض شد. اصلا انگار یک عادم دیگه ای رو دیدم و شناختم و برای اون هم به طور متقابل همین بود. وقتی صحبت کردیم درمورد چیز های عجیبی که در هم دیدیم، انگار خودمو داشتم از زاویه دیگه ای نگاه میکردم، انگار یه درس خودشناسی بود. ویژگی‌های بدی که در مودم میدونستم هست و فکر میکردم بهتر شدن رو به روم اورد، در موردشون بحث کردیم و انگار سرم به سنگ خورد. انگار خودمو دوباره دیدم و از اون حالت همیشه حق به جانب در اومدم... و واکنش عجیبی نشون دادم. اون متوجه نشد، ولی من میدونستم که واکنشم واکنش درستی نیست، انگار آب و روغن قاطی کرده بودم و در درونم همه چیز بهم ریخته بود...

هنوز نمیدونم چند چندم... هنوز دارم پیش میرم تا تکلیف خودمو بدونم. با وجود اینکه از نظر مالی در جایگاه بسیار بسیار بسیار بدی هستم ولی جلسات تراپیم رو هفتگی کردم و این یکی از بهترین تصمیماتی بود که گرفتم. دیگه کم کم باید از خورد و خوراکم بزنم با بتونم پول تراپی بدم:)) ولی خاب... حد اقلش روانم سالم میمونه :)

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NeGaR 💫
    • Sunday 31 Ordibehesht 02

    1144

    همه چیز به یه استیبیلیتی معمولی یی رسیده.

    همه نشانه های ر رو دارم از جلوی چشمم دور میکنم. وقتی احساساتم دوره میخواد جریان پیدا کنه، سفت جلوشو میگیرم و به خودم یاد آوری میکنم که "چیزی که وجود نداشته" تموم شده. و نمیخوام idea یه آدمی درونم زندگی کنه:) و حالا از بیرون که به ماجرا نگاه میکنم تاکسیسیتی زیادی رو درونش میبینم. میفهمم که یه رد فلگ هایی رو دیده بودم و داشتم به عنوان خوبی ازشون یاد میکردم چون صرفا میخواستم کسی رو داشته باشم. شیفته شده بودم و چشمام بسته بود. همون موقع هم میدونستم تا حد زیادی ما به درد هم نمیخوریم و اگه رابطه ای به وجود اومده بود دووم زیادی نخواهد داشت و ممکنه سراسر درد باشه ولی نمیدونم چرا داشتم اون کارو با خودم میکردم. ولی خاب... تا حدی شانس اوردم و گذشت.

    از طرف دیگه دارم یه مورد دیگه ای رو در درونم پرورش میدم. اول از همه با وجود اون شناخت قبلی یی که داشتم حس های کمی که ک وجود داشت منطقمو کامل انداختم جلو و چیز عجیبی پیدا نکردم. کم کم شروع کردم به نزدیک شدن... تا الان اتفاق عجیبی نیفتاده، مشکلاتی که وجود داشته رو درست تونستیم هندل کنیم و تراپی...تراپی...تراپی... این تراپیه که باعث شده تا همین الان همه چیز درست پیش بره.

    تراپیستم دیگه داره حق مادری بر گردنم پیدا میکنه. چیز هایی که باید از مادرم میشنویدم و چون رابطه خیلی نزدیکی نداریم نمیتونم براش تعریف کنم رو به تراپیستم میگم و ادوایس های خوبی بهم میده. درسته که به یک سری از حرفاش گوش نمیدم، ولی کلیت حرفاش باعث‌ میشه عقلمو کامل نزارم کنار، کامل فریک اوت نکنم و ‌‌‌...

    و این آخر هفته هم خیییلیییی آخر هفته مهمی به حساب میاد... میتونه سرنوشت ساز باشه واقعا. امیدوارم خوب بگذره:)

  • ۲
  • نظرات [ ۱ ]
    • NeGaR 💫
    • Monday 25 Ordibehesht 02

    1143

    واقعا ادم ها چجوری میتونن به صورت هم زمان با چند نفر "دوست" باشن؟ چجوری میتونن چند نفرو به صورت همزمان هندل کنن؟ من یه اورلپس کوچولو داشتن دو تا مورد برام دارم پاره میشم.

  • ۱
  • نظرات [ ۲ ]
    • NeGaR 💫
    • Monday 4 Ordibehesht 02

    1142

     دارم از غم و درد میمیرم.

  • ۰
  • نظرات [ ۰ ]
    • NeGaR 💫
    • Monday 4 Ordibehesht 02

    1141

    انتخاب کردم. و فکر میکنم انتخاب درستی هم کردم. منطقم که واقعا راضیه و حسم هم داره همراهی میکنه.

    ته این مسیر به کجا میرسه؟ نمیدونم. فعلا ک it's too good to be true و من باورش نمیکنم :)

     

    پ.ن:قراره برای اولین بار به یکی از اشتباهاتم پیشش اعتراف‌ کنم و میدونم ک قراره ناراحت بشه ولی واکنشش رو نمیدونم گفته بعد دربی صحبت میکنیم و من برای اووولللیییینننن بار در زندگیم پیگیر یک نتیجه بازی فوتبالم که اخلاق آدمی که دوسش دارم بهش بنده و امیدوارم ک ببرن تا فشار روانی روی من کمتر بشه :')

  • ۱
  • نظرات [ ۰ ]
    • NeGaR 💫
    • Sunday 3 Ordibehesht 02
    Day dreaming
    Night thinking
    موضوعات
    آخرین مطالب