چیز های خیییللیییی زیادی رو من اینجا ثبت کردم. در مورد خیلی اتفاقا نوشتم و این پست میشه یکی از مهم ترین پست های این وبلاگ :) کل ماجرا رو اگه به صورت خلاصه بخوام بگم اینطوریه که نگار با آدمی که سال های زیادی دوسش داشت آشنا شد، ایرادات و خوبی هاش رو دید، با بخشی از ترس هاش روبرو شد و در آخر هم با همین آدمی که با تک تک سلول های بدنش عاشقش بود ازدواج کرد :)