چند وقت پیش اومدم و اینجا رو خوندم و خاطراتم رو مرور کردم. دیدم ای بابا. چقدر احمق بودم:)) همه چززایی ک قبلا گفته بودم، بجز ادرس کانالمو ارشیو کردم و الان حس میکنم باید درمورد چیزی که چمیخوام تا زمانی که قطعی نشده به کس زیادی درموردش بگم حرف بزنم.

من میخوام یه آزمونی بدم. سخته و ممکنه نشدنی. ولی اگه بشه میتونم چند تا آرزوم رو باهم زندگی کنم.

اینجا میخوام از اوضاعم و کارایی که میکنم بگم.

این چند روز بهم چی گذشته؟ استرس. حال بد. Overwhelmed بودم و بسیار اورثینک کردم همه چی رو . شب ها از استرس اینده خوابم خوب نبود و صبحا که بیدار میشدم با اخبار غم روزمو شروع میکردم.

ولی امروز یکم خودمو جمع کردم. منابع ام رو جمع و جور کردم، یکم پلن ذهنی برای خودم ریختم و میخوام آروم و پیوسته برای چیزی که میخوام قدم بردارم. هی به خودم میگم که همه تمرکزم رو نزارم رو یه پلن، ولی هایپر فوکسد میشم رو یه چیزی ‌و نمیتونم ولش کنم.

به خودم قول دادم صفر تا صدش رو تا جای ممکن خودم انجام بدم و اگه نتونم ینی از پس اون ماجرای بزرگ تر هم بر نمیام.

فعلا همین.